هنر پرستاری _ هنر عکاسی
هنر پرستاری _ هنر عکاسی
یک وقتهایی احساس میکنی حرفهای هستی اما وقتی میخواهی از پا دربیایی، حس و حالت دود میشود میرود هوا! ترس وجودمان را گرفته است... چه کنیم؟ خدایا به داد ما برس. مرگ بخواهی نخواهی سراغ آدم میآید اما خیلی بد است در تنهایی بمیری! در جایی که که هیچکس جرات نکند به جسد ویروسیات نزدیک شود! اصلاً چنین آرزویی برای دشمن خودم هم نمیکنم... اگر در همین شغل پرستاری بمیرم، فکر کنم مرگ با عزتی باشد... نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد. فقط امیدوارم کرونا تمام شود.
وقتی پائولو میراندا تا اینجای ماجرا را روی کاغذ نوشت، یک آن، دستی نرم روی شانه چپش احساس کرد. سرش را بالا گرفت. اوه... دکتر آلبریکو. توی اوضاعِ آشفته بیمارستان کِرمونا در استان لُمباردی ایتالیا، تشخیص چهره افرادی که ماسک به صورت دارند سخت است اما دکتر آلبریکو با ماسکِ بنفشرنگ و رو رفتهاش، همه جا چهرهای آشنا بود. دکتر آلبریکو از پائولو پرسید:
- خاطره مینویسی پرستار؟
پائولو خودکارش را روی کاغذ رها کرد و از جا برخاست. یک متر عقبتر از دکتر به حالت خبردار ایستاد و گفت:
- سلام دکتر...
در این لحظه مسئول اکیپ پرستارهای بیمارستان وارد اتاق شد و با دیدن دکتر آلبریکو گفت:
- خسته نباشید دکتر.
و با نشان دادن پائولو ادامه داد:
-این پرستار واقعاً حواسش به بیمارها هست. عکاسی هم بلده. شکار لحظهها!
دكتر آلبريكو گفت:
-هنر پرستاری، هنر عکاسی... آفرین پسر. ولی به نظر من که هیچ هنری بالاتر از نجات جان آدمها نیست...
داستان سوم از كتاب: "تق! تق! تق!... كرونا هستم!"
نوشته حسن ايماني
مجموعه اي از داستان هاي كوتاه واقعي عصر شيوع ويروس كرونا در جهان
(اولين كتاب داستاني درباره كرونا در جهان)
قابل فروش در ايران: سايت ديجي كالا
قابل فروش در جهان: سايت آمازون آمريكا (به زبان انگليسي)