شش داستانک
نصیحت !
شیر رو کرد به فرزندانش و گفت : برای بقای خویش ساکت و آرام نباشید. هر از گاهی سر و صدایی کنید ! نعره ای بکشید ! یکی از شیرها پرسید سروصدا چه فایده ای دارد ؟ شیر غرید و گفت : باعث می شود که شغال ها از شما حساب ببرند و به قلمروتان نزدیک نشوند. یکی از شیرها به یاد نصیحت پدرش افتاد و گفت : اگر به آن عمل می کردیم امروز در این قفس های سیرک نبودیم.
ترکستان !
خط راست با غرور می گفت : ما هرگز از راه خویش منحرف نشدهایم و تا آخر ادامه خواهیم داد. خط خمیده که این حرفهارا شنید گفت : این راه به ترکستان می رود.خط راست با تعجب پرسید چرا ما متوجه نشدهایم که به آن جا می رسد ؟خط خمیده آهی کشید و گفت : شما هوش و حواستان به جلو است .اطراف تان را نمی بینید. ما بیچارگان در این راه چه می کشیم .
کودکی هایم !
پیرمرد رو کرد به دکتر و گفت : دلم می خواهد به کودکی هایم برگردم ! دکتر با لبخند گفت : پدرجان ! امکان ندارد.پیرمرد خیلی اصرار کرد. دکتر گفت : برگردی که چکار کنی ! پیرمرد آهی کشید و گفت : این روزهای سیاه را نبینم.
غذا !
زن ته مانده های غذا را جمع کرد.گارسون گفت : برای گربه هایت می خواهید ! زن سرش را پایین انداخت و گفت : نه ! برای بچه هایم می خواهم.
استعداد !
بحث استعداد که در کلاس مطرح شد. یکی از دانشجویان برخاست و گفت : ببخشید استاد ! چرا بعضی ها استعداد کاری را ندارند اما سال هاست که با تعصب آن را ادامه می دهند تا ثابت کنند که اهل این کار هستند. استاد مکثی کرد و گفت : متأسفانه در بارهی آنها نمی شود حرفی زد.
گوریل !
به گوریل شباهت بیشتری داشت تا انسان ! کلهای بزرگ با اندامی تنومند ! ناخودآگاه به یاد داروین افتادم ! شباهت همچون آدمهایی به گوریل ! توهینی است به ساحت گوریل ها ! عذر مرا بپذیرید ! ببخشید ! چارهای نبود. آخه با آنها مو نمی زد. مثل سیبی که نصف شده بود. شما هم اگر جای من بودید همین کار را می کردید. معذرت می خواهم نباید این تشبیه را به کار می بردم. دیر فهمیدم ! گوریل های بیچاره نه دروغ می گویند نه تهمت می زنند. کاری که انسان های گوریل مانند می کنند.
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: شیر رو کرد به فرزندانش و گفت : برای بقای خویش ساکت و آرام نباشید. هر از گاهی سر و صدایی کنید ! نعره ای بکشید ! یکی از شیرها پرسید سروصدا چه فایده ای دارد ؟ شیر غرید و گفت : باعث می شود که شغال ها از شما حساب ببرند و به قلمروتان نزدیک نشوند. یکی از شیرها به یاد نصیحت پدرش افتاد و گفت : اگر به آن عمل می کردیم امروز در این قفس های سیرک نبودیم.
ترکستان !
خط راست با غرور می گفت : ما هرگز از راه خویش منحرف نشدهایم و تا آخر ادامه خواهیم داد. خط خمیده که این حرفهارا شنید گفت : این راه به ترکستان می رود.خط راست با تعجب پرسید چرا ما متوجه نشدهایم که به آن جا می رسد ؟خط خمیده آهی کشید و گفت : شما هوش و حواستان به جلو است .اطراف تان را نمی بینید. ما بیچارگان در این راه چه می کشیم .
کودکی هایم !
پیرمرد رو کرد به دکتر و گفت : دلم می خواهد به کودکی هایم برگردم ! دکتر با لبخند گفت : پدرجان ! امکان ندارد.پیرمرد خیلی اصرار کرد. دکتر گفت : برگردی که چکار کنی ! پیرمرد آهی کشید و گفت : این روزهای سیاه را نبینم.
غذا !
زن ته مانده های غذا را جمع کرد.گارسون گفت : برای گربه هایت می خواهید ! زن سرش را پایین انداخت و گفت : نه ! برای بچه هایم می خواهم.
استعداد !
بحث استعداد که در کلاس مطرح شد. یکی از دانشجویان برخاست و گفت : ببخشید استاد ! چرا بعضی ها استعداد کاری را ندارند اما سال هاست که با تعصب آن را ادامه می دهند تا ثابت کنند که اهل این کار هستند. استاد مکثی کرد و گفت : متأسفانه در بارهی آنها نمی شود حرفی زد.
گوریل !
به گوریل شباهت بیشتری داشت تا انسان ! کلهای بزرگ با اندامی تنومند ! ناخودآگاه به یاد داروین افتادم ! شباهت همچون آدمهایی به گوریل ! توهینی است به ساحت گوریل ها ! عذر مرا بپذیرید ! ببخشید ! چارهای نبود. آخه با آنها مو نمی زد. مثل سیبی که نصف شده بود. شما هم اگر جای من بودید همین کار را می کردید. معذرت می خواهم نباید این تشبیه را به کار می بردم. دیر فهمیدم ! گوریل های بیچاره نه دروغ می گویند نه تهمت می زنند. کاری که انسان های گوریل مانند می کنند.