لبخند
گله از پوزه کوه پیچید. رسیدم لب دیواره گدار. نگاه دوختم به دور دست ها. هیچ کس نبود.
لبخند زد و من نی لبک جا دادم روی دندانم میان کوشه لب ها. گله سر به جوی گذاشت و من لب به نی لبک.
خندید و خندید. رفت و دست تکان داد. صدای خنده هایش بلند و بلندتر می شد. من آهسته می کردم صدای نی را.
...کار هر روزم است.
تا بهار انتظار می کشم...
بر می گردند...
پارسال از همان بالا شناختمشان. لبخندشان هیچ فرقی نکرده بود. عین پیرارسال بود.
بهار بهتر است. آنها می آیند. هرجا که باشم! تابستان اما باید بیایم. اما می ارزد. رفیق شده ایم... می دانم، شیطون است وقتی می نوشم بوس می کند! چکار کنم رفیق است...
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: لبخند زد و من نی لبک جا دادم روی دندانم میان کوشه لب ها. گله سر به جوی گذاشت و من لب به نی لبک.
خندید و خندید. رفت و دست تکان داد. صدای خنده هایش بلند و بلندتر می شد. من آهسته می کردم صدای نی را.
...کار هر روزم است.
تا بهار انتظار می کشم...
بر می گردند...
پارسال از همان بالا شناختمشان. لبخندشان هیچ فرقی نکرده بود. عین پیرارسال بود.
بهار بهتر است. آنها می آیند. هرجا که باشم! تابستان اما باید بیایم. اما می ارزد. رفیق شده ایم... می دانم، شیطون است وقتی می نوشم بوس می کند! چکار کنم رفیق است...