دخترک از خواب بیدار شد
میان انبوهی از درخت
تاریکی مطلق
چراغ قوه ای داشت
با نوری چشمک زن
صدای حرکت واضحی برروی برگ ها می آمد
هر طرف نور چراغ را می انداخت چیزی نبود
چند قدمی برداشت
صدایی آمد
زوزه
گرگ
سریع به اطراف می چرخید
نور را به هر سمتی می گرفت
چیزی معلوم نبود
ناگهان
دو چشم درخشان در اوج تاریکی پدیدار شد
به سمتی حرکت می کرد
جرات انداختن نور به سمت چشمان را نداشت
دستانش می لرزید
آرام آرام نور را به سمتش برد
موهای نقره ای
که در تلاءلو نور می درخشید
زیبایی هم مگر ترسناک می شود
صدای زوزه های بیشتری آمد
ده ها چشم در هر سمت پدیدار شد
چراغ قوه خاموش و روشن می شد
این است شانس بد
دخترک شروع به دویدن کرد
از میان درختان
نور چراغ قطع شد
پاهایش به شاخه ای گیر کرد
بروی زمین افتاد
تا چرخید
گرگ برروی سینه اش پرید
آب دهانش برروی صورت دخترک می ریخت
چراغ آخرین روشنایی خود را داد
دندان هایی روبروی صورت دخترک
و...
.
لطفا به این متن نظر دهید
.
نویسنده:علیرضاهزاره
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: