سیاهی
دکتربالبخندپرسید:چه حسی داری؟
نگارباهیجان گفت:حس می کنم قراره تازه متولدبشم
دکتر:پس تولدت مبارک،می خوام قبل ازاینکه چشماتو بازکنی بگی که دنیای بیرونتو چطورتصورمی کنی؟
نگاردرحالی که لبخندروی لب هایش جاخوش کرده بودگفت:من چیززیادی نمی دونم مامانم میگه درخت سبزه من نمیدونم سبز چه رنگیه اما میگن رنگ چشمام هم همینه،دریاآبیه نمیدونم آبی چه رنگیه امامشتاقانه درانتظار دیدنشم برف سفیده،سفیدرونمیشناسم اما دشمنش سیاه رومیشناسم همونیه که جلوی دیدم روگرفته ومانع دیدن اطرافمه،سفیدبایدرنگ خیلی خیلی زیبایی باشه،من بدون اینکه چنین رنگی روببینم دوسش دارم
نگارکلافه سرش رابه طرفین تکان دادوگفت:خسته شدم ازانتظار،دکترلطفا چشمامو بازکنین،میخوام بدونم تواین دنیایی که بیست سال منتظرنورامیدبودم چی وجودداره
دکتر:پس آماده باش،به دنیای جدیدت خوش اومدی
دکترباندهای اطراف چشم نگارراباز کردنگار باعجله چندبارچشم پلک زدوناگهان لبخندش محوشد،اوچیزی نمیدید فقط سیاهی بودوسیاهی
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: نگارباهیجان گفت:حس می کنم قراره تازه متولدبشم
دکتر:پس تولدت مبارک،می خوام قبل ازاینکه چشماتو بازکنی بگی که دنیای بیرونتو چطورتصورمی کنی؟
نگاردرحالی که لبخندروی لب هایش جاخوش کرده بودگفت:من چیززیادی نمی دونم مامانم میگه درخت سبزه من نمیدونم سبز چه رنگیه اما میگن رنگ چشمام هم همینه،دریاآبیه نمیدونم آبی چه رنگیه امامشتاقانه درانتظار دیدنشم برف سفیده،سفیدرونمیشناسم اما دشمنش سیاه رومیشناسم همونیه که جلوی دیدم روگرفته ومانع دیدن اطرافمه،سفیدبایدرنگ خیلی خیلی زیبایی باشه،من بدون اینکه چنین رنگی روببینم دوسش دارم
نگارکلافه سرش رابه طرفین تکان دادوگفت:خسته شدم ازانتظار،دکترلطفا چشمامو بازکنین،میخوام بدونم تواین دنیایی که بیست سال منتظرنورامیدبودم چی وجودداره
دکتر:پس آماده باش،به دنیای جدیدت خوش اومدی
دکترباندهای اطراف چشم نگارراباز کردنگار باعجله چندبارچشم پلک زدوناگهان لبخندش محوشد،اوچیزی نمیدید فقط سیاهی بودوسیاهی