پنجره ای رو به قفس 3
زندگی اش را اگر به تولد ومرگ ودوره های کودکی جوانی میانسالی پیری محدودکنیم می توان گفت که ازجنگل آمارتون پا به دنیا نهادوحوصله اش ازآنجائیکه قبلا بودسررفته وخسته شده بود تا کاربه اینجا رسیدکه تصمیم اش راعملی کرد وبه دنیا پانهاد...
از اول اول ازهمه بیزاربود تاآنجا که ازهمه دوری میکردوازهمه چیز وهمه کس گریزان بود....
آنروز که ازکلبه به بیرون نگاه میکرد باران می آمدوتمام درختان سربه فلک کشیده و روبه آسمان خیس شده بودند وهوا بااینکه نزدیک ظهر بود تاریک شده بود...
ازپنجره به بیرون نگاه میکردوانگارکه داشت توی ذهنش نقشه شکار
ببر را می کشیدیعنی از دور که اینطور بنظرمیرسیدولی از نزدیک انگار که به هیچ چیز وبه هیچ کس فکرنمیکنند................ادامه دارد..
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: از اول اول ازهمه بیزاربود تاآنجا که ازهمه دوری میکردوازهمه چیز وهمه کس گریزان بود....
آنروز که ازکلبه به بیرون نگاه میکرد باران می آمدوتمام درختان سربه فلک کشیده و روبه آسمان خیس شده بودند وهوا بااینکه نزدیک ظهر بود تاریک شده بود...
ازپنجره به بیرون نگاه میکردوانگارکه داشت توی ذهنش نقشه شکار
ببر را می کشیدیعنی از دور که اینطور بنظرمیرسیدولی از نزدیک انگار که به هیچ چیز وبه هیچ کس فکرنمیکنند................ادامه دارد..