تنها ولی باوفا
تاکسی پر از مسافر است. پیرمرد صندلی عقب کنار شیشه نشسته و گهگاه با بچهی مسافر بغلی بازی میکند. کرایه را میدهد. راننده میپرسد: یک نفر؟
لبخند روی لبهای پیرمرد میماسد و آرام میگوید:
"خیلی وقته."
تا وقتی که پیاده میشود بچه او را نگاه میکند که چطور با چشمهای خیس بیرون را نگاه میکند...
شکل قلم:F اندازه قلم: A A رنگ قلم: پس زمینه: لبخند روی لبهای پیرمرد میماسد و آرام میگوید:
"خیلی وقته."
تا وقتی که پیاده میشود بچه او را نگاه میکند که چطور با چشمهای خیس بیرون را نگاه میکند...